ما را سرشته اند علي وارمان كند
حتي نوشته تشنه ي ديدارمان كند
اصلاً خدا به روي من و تو حساب كرد
وقتي كه خواست برده ي بازارمان كند
شايد كه در خريد بزرگي شويم يا
شايد نسيم آيد و بيدارمان كند
اما كسي نيامد و مارا نخواست كس
دستي نبود تا كه سبك بارمان كند
بوديم نا اميد كه مارا ميان خلق
چشمي نمي خريد كه بيمارمان كند
اما رسيد حضرت ارباب زاده اي
آمد كه تا هميشه گرفتارمان كند
ما را خريد و خادم اين خانواده كرد
تا بيشتر ز پيش بدهكارمان كند
پروانه ايم و قسمت اين خانواده ايم
شاهيم و چاكران همين شاهزاده ايم